غیرنظامیان سوری علیرغم خطراتی که تهدیدشان می کند برای اعتراض به دولت به خیابان ها می آیند
ابوحصیفه را چشم بند زدند، دست هایش را از پشت بستند. مثل یک نقاشی از دیوار سلول آویزانش کردند.
می گوید رویش آب جوش ریخته اند و کتکش زده اند، به صورتش، بازوهایش، پاها و نشیمنگاهش.
به بدنش کابل وصل کرده اند، به صندلی اش بسته اند و برق به بدنش وصل کرده اند.
چشم های خون گرفته اش گواه هشتاد روزیست که شکنجه شده و بی خوابی کشیده است.
زخم صورتی رنگی که جای سوزاندن با سیگار است هنوز روی دست ها و پشت گردنش تازه است.
"جرم" ابو حصیفه شرکت در تظاهرات ضد دولتی بوده است. بازداشتش کرده اند و به سلولی در ساختمان امنیت و اطلاعات ارتش دمشق منتقلش کرده اند. جایی که به گفته او آنقدر آزارش داده اند تا مجبور شده به "جرایمش علیه کشور" اعتراف کند.
ماجرایی معمول
ابو حصیفه تازه پیش خانواده اش و به جایی امن بازگشته اما نمی خواهد ساکت بماند.
می گوید: " باز هم به تظاهرات می روم. آن همه شکنجه ای که دیده ام به من شجاعت بخشیده. به خاطر رفتاری که با من داشتند هرکاری که بتوانم می کنم."
ماجرای ابوحصیفه همانقدر که وحشتناک است در میان مردم سوریه معمول شده به طوری که بارها نقل اتفاقاتی از این دست را در روزهای گذشته شنیده ایم.
با این همه این دلیل تصمیم مردم سوریه برای مبارزه علیه دولتشان نیست. نه کتک ها و نه بازداشت های خودسرانه و خشونت های دولتی. نه حتی هزاران مرگی که ظرف یک سال اعتراض توسط سازمان های مدافع حقوق بشر مستند شده است.
این اتفاقات قطعا به عصیان در میان سوری ها دامن زده اما عطش دو چیز بیش از هر چیز دیگری مردم سوریه را به آستانه این جنگ داخلی کشانده: عدالت و آزادی.
ظرف هفته گذشته به شهر و روستاهای زیادی در شمال سوریه سفر کرده ایم. مردم به دلیل نگرانی از امنیتشان نمی خواهند نامشان فاش شود و برای همین ما هم مشخصا نامی از این مناطق نمی بریم.
در جنگی که به نظر می رسد تا پای مرگ ادامه دارد روزنامه نگارها دیگر از محافظت های همیشگی بهره مند نیستند.
ما از گروهی به گروه دیگر و از خودرویی به خودرویی دیگر رفتیم. در جلسات متعددی شرکت کردیم. در تمام این ملاقات ها، احساسی که با آن روبرو شدیم یکی بود: مردمی که به دنبال آزادی و عدالتند.
ابوبکر فارغ التحصیل ادبیات انگلیسی است که به جای قلم کلاشنیکف به دست گرفته، اگرچه از این انتخاب راضی نیست.
او می گوید: " ما می خواهیم مردم قلم و دفتر همراهشان باشد، بنویسند. اما مردم اینجا چیزی نمی خوانند. اسلحه برمی دارند و به ارتش سوریه آزاد می پیوندند."
آرزوی او کشوری آزاد از استبداد است و می گوید: " من آزادی می خواهم به تمام معنایش؛ معنی این کلمه هرچه که هست من همان را می خواهم."
ابوبکر به دنبال آزادی اقتصادی اجتماعی و سیاسیست. مهر سکوت شکسته شده و بسیاری از مردم سوریه که شاهد قیام دیگر اعراب برای آزادی بوده اند می خواهند به همان راه بروند.
توازنی ناپایدار
مادر محمد شاوی بالای جنازه فرزند 15 ساله اش که به ضرب گلوله تک تیراندازها کشته شد.
اما تمام مردم سوریه با این راه موافق نیستندو بسیاری از آینده ای که در کنترل کسانی مثل ابوبکر باشد در وحشتند.
در سوریه توازنی ناپایدار از مذهب، فرق و قومیت ها برقرار است و نگرانی این است که این اختلافات به شکاف تبدیل شود و یک نقشه پنهان سنی های این کشور تبدیل سوریه به کشوری افراطی اسلامی باشد.
یک مرد که نمی خواست هویتش فاش شود گفت دلش می خواهد دولتی اسلامی روی کار بیاید.
ابوبکر وسط حرف او پرید و توضیح داد که این صرفا به معنی آن است که به دنبال نظامی عادلانه است نه اینکه در پی شریعت و قانون اسلام باشد.
یک فرمانده شورشی در ملاقاتی که با ما داشت گفت جنگشان جنگی فرقه ای نیست بلکه مبارزه ای بین "مردم و بشار اسد" است. او گفت مردم فارغ از اینکه در مسجد عبادت می کنند یا کلیسا باید با هم متحد شوند.
اما آنها با جنگی دشوار روبرو هستند. مردم سوریه بدون اینکه ابزاری برای پیروزی داشته باشند راهی جنگ با جالوت شده اند. هر دستاوردی که داشته اند به خاطر شجاعت، پشتکار و سلاح های سبکشان بوده است. با این حال در آستانه رسیدن به نهایت کاری هستند که به تنهایی می توانند انجام بدهند.
پرسشی که هر کسی اینجا سئوال می کند این است که : "دنیا کی به کمک ما می آید؟"
این چالش پیش روی رهبرانی است که قرار است در کنفرانس "دوستان سوریه" در تونس شرکت کنند.
اما در این شکی نیست که بدون کمک مردم بیشتری بازداشت و شکنجه می شوند و مردان، زنان و کودکان بیشتری در سوریه کشته خواهند شد.